محل تبلیغات شما

سحر تنها ترین دختر دنیا




You're sleeping without hearing any stories or lullabie
Sleep without any pain or sorrow
You won't have any nightmares about winter any more
And you won't have any regrets in your sleep
 
The sun can't burn your face any more
And the wind can't hit your face again
You won't be awake with your worries any more
And you won't have any doubts to stay or leave
 
You went and left the humans behind
You disobeyed the rules of jungle
The hearts are not kind here
That's why you couldn't stay here (in jungle)
You took your heart to somewhere else
Where God tells you lullaby
I know I will see you again one day
In a world without humans
 
You're sleeping without hearing any stories or lullabies
Sleep without any pain or sorrow
You won't have any nightmares about winter any more
And you won't have any regrets in your sleep
 
The sun can't burn your face any more
And the wind can't hit your face again
You won't be awake with your worries any more
And you won't have any doubts to stay or leave
 
You went and left the humans behind
You disobeyed the rules of jungle
The hearts are not kind here
That's why you couldn't stay here (in jungle)
You took your heart to somewhere else
Where God tells you lullaby
I know I will see you again one day
In a world without humans



خوابیدی بدون لالایی و قِصه
بگیر آسوده بخواب، بی‌درد و غُصه
دیگه کابوسِ زمستون نمی‌بینی
توی خواب گُلای حسرت نمی‌چینی
 
دیگه خورشید چهره‌تو نمی‌سوزونه
جای سیلی‌یای باد روش نمی‌مونه
دیگه بیدار نمیشی با نگرونی
یا با تردید که بری یا که بمونی
 
رفتی و آدمکا رو جا گذاشتی
قانونِ جنگلو زیر پا گذاشتی
اینجا قهرن سینه‌ها با مهربونی
تو تو جنگل نمی‌تونستی بمونی
 
دلتو بردی با خود به جای دیگه
اونجا که خدا برات لالایی میگه
می‌دونم می‌بینمت یه روز دوباره
توی دنیایی که آدمک نداره
 
خوابیدی بدون لالایی و قِصه
بگیر آسوده بخواب، بی‌درد و غُصه
دیگه کابوسِ زمستون نمی‌بینی
توی خواب گُلای حسرت نمی‌چینی
 
دیگه خورشید چهره‌تو نمی‌سوزونه
جای سیلی‌یای باد روش نمی‌مونه
دیگه بیدار نمیشی با نگرونی
یا با تردید که بری یا که بمونی
 
رفتی و آدمکا رو جا گذاشتی
قانونِ جنگلو زیر پا گذاشتی
اینجا قهرن سینه‌ها با مهربونی
تو تو جنگل نمی‌تونستی بمونی
 
دلتو بردی با خود به جای دیگه
اونجا که خدا برات لالایی میگه
می‌دونم می‌بینمت یه روز دوباره
توی دنیایی که آدمک نداره


You're sleeping without hearing any stories or lullabie
Sleep without any pain or sorrow
You won't have any nightmares about winter any more
And you won't have any regrets in your sleep
 
The sun can't burn your face any more
And the wind can't hit your face again
You won't be awake with your worries any more
And you won't have any doubts to stay or leave
 
You went and left the humans behind
You disobeyed the rules of jungle
The hearts are not kind here
That's why you couldn't stay here (in jungle)
You took your heart to somewhere else
Where God tells you lullaby
I know I will see you again one day
In a world without humans
 
You're sleeping without hearing any stories or lullabies
Sleep without any pain or sorrow
You won't have any nightmares about winter any more
And you won't have any regrets in your sleep
 
The sun can't burn your face any more
And the wind can't hit your face again
You won't be awake with your worries any more
And you won't have any doubts to stay or leave
 
You went and left the humans behind
You disobeyed the rules of jungle
The hearts are not kind here
That's why you couldn't stay here (in jungle)
You took your heart to somewhere else
Where God tells you lullaby
I know I will see you again one day
In a world without humans



خوابیدی بدون لالایی و قِصه
بگیر آسوده بخواب، بی‌درد و غُصه
دیگه کابوسِ زمستون نمی‌بینی
توی خواب گُلای حسرت نمی‌چینی
 
دیگه خورشید چهره‌تو نمی‌سوزونه
جای سیلی‌یای باد روش نمی‌مونه
دیگه بیدار نمیشی با نگرونی
یا با تردید که بری یا که بمونی
 
رفتی و آدمکا رو جا گذاشتی
قانونِ جنگلو زیر پا گذاشتی
اینجا قهرن سینه‌ها با مهربونی
تو تو جنگل نمی‌تونستی بمونی
 
دلتو بردی با خود به جای دیگه
اونجا که خدا برات لالایی میگه
می‌دونم می‌بینمت یه روز دوباره
توی دنیایی که آدمک نداره
 
خوابیدی بدون لالایی و قِصه
بگیر آسوده بخواب، بی‌درد و غُصه
دیگه کابوسِ زمستون نمی‌بینی
توی خواب گُلای حسرت نمی‌چینی
 
دیگه خورشید چهره‌تو نمی‌سوزونه
جای سیلی‌یای باد روش نمی‌مونه
دیگه بیدار نمیشی با نگرونی
یا با تردید که بری یا که بمونی
 
رفتی و آدمکا رو جا گذاشتی
قانونِ جنگلو زیر پا گذاشتی
اینجا قهرن سینه‌ها با مهربونی
تو تو جنگل نمی‌تونستی بمونی
 
دلتو بردی با خود به جای دیگه
اونجا که خدا برات لالایی میگه
می‌دونم می‌بینمت یه روز دوباره
توی دنیایی که آدمک نداره

چه بر سر من آمده 

دیگر صبحها روز تازه ای نیست و این همان صبح تکراریست 

هوا هوایخوشی نیست و این فقط یک هوای ابریست

از آمدنکسی خوشحال نمیشوم و از رفتن کسی دلخور نه

منتظرکسی نیستم که بیاید

دلمآنقدر شکسته شده که هزار سال دیگر هم تکه هایش جمع نمیشود  

دیگرگریه ام نمیگیرد

بغضنمیکنم  

شبهابالشم را بغل نمیکنم و از گریه به خواب نمیروم 

من انقدرخسته ام که نمیدانم کجای کار کم آورده ام

میخواهمبروم ازینجا از این دنیای شما  

میخواهمبروم و پشت سرم را نگاه نکنم  

اما راهینیست میخواستم شاد باشم  قوی باشم .

اما ازدرون ضعیف تر شدم  

همیضشهمیخندیدم و کسی دردهایم را نمیدید

و هیچکسبا من نبود و نخواهد بود .     

دیگر بهکسی تکیه نمیکنم  

نه آغوشیبرای آرامش میخواهم 

نه دستیبرای دوستی 

دلممیخواهد تمام آرزوهایم را بگذارم و بروم

این منمبا دلی شکسته که دیگر نای رفتن هم ندارد 

 


حال این روزام ؟
تعریفی نداره 
شب که میشه یه موسیقی مدام تو گوشم میخونه میخونه میخونه تا خوابم ببره 
چند سال گذشته . حالا که دیگه من یه بچه نیستم . 24 سالگی نزدیکه 
آخ اشکامهمینجوری میریزه
آخ دلم .همینجوری می لرزه
آخ  سرم دیگه داره میترکه

دروغ بگم میخوام تنها باشم 
میخوام هیچکس نباشه . من به هیچکس احتیاج ندارم . تا کی این دروغا رو بگم  به خودم .به همه

منم همون دختر احساساتی احمق 
من هم به دستهای یک مرد احتیاج دارم 
من به آغوش یک مرد محتاجم 
من  صدای مردانه ای میخوام که اسمم رو با مالکیت خودش صدا بزنه 
من یک نفس میخواهم .  همنفس میخواهم

من تا ابد نمیتونم پای شکست هام بسوزم
لعنت به اونایی که دلمو شکستن 
 و هربار به خودم فرصت دادم کسی پیدا شد که پشیمونم کنه 
حالم .خیلی بد 
حالا نه .من یه نفس میخوام . نفس آخر
ای مرگ بیا که زندگی مرا کشت
 

تو را ازدست دادم آی آدم های بعد از تو

چه کوچکمینماید پیش تو غم های بعد از تو

تو را ازدست دادم تو چه خواهی کرد بعد از من

چه خواهمکرد بی تو با چه خواهم های بعد از تو

تو را ازدست دادم از همین زخم است میبینی ؟

دهانش رانمی بندد مرحم های بعد از تو

تو را ازیاد خواهم برد کم کم بارها گفتم به خود

کی میرسداما کم کم های بعد از تو

بیا برگرد باد هم گام با هم راه . با هم آه

مرا دور ازتو خواهد کشت با هم های بعد از تو

مژگان عباسلو

 

 

 

به یاد ندایاز دست رفته عزیزم


کجا رفتی ؟ بیا منم با خودت ببر

راست میگفتی این دنیا هیچ چیز برای شاد بودن نداره یه کسایی هستن که شادی رو ازمون بگیرن

رفیق خسته م منم که مثل تو همیشه آرزوم بود ازین دنیا برم

اما چرا تنها رفتی . هیچوقت برای  ترک این دنیا حتی شک تو دلم نبود

ندا خیلی خسته م ندا من  هیچی ندارم

لااقل تو به عشقت رسیدی . یکی از آرزوهات براورده شد من چی

ندا به خدا بگو منم میخوام بیام اونجا . بهش بگو  خیلی گناه کردم بذار تموم شه

 

 


آه از تو ای زندگی . اشکهایم را نبین . لحظاتی که اشک میریزم و پر از دردم را نبین

امروز . امشب . من  دیگر بحال خودم گریه نمیکنم . و این بار دردی بر دردهایم اضافه شد

هفته ای سخت گذشت و .

آخ خدا این چه دردیه .


خدایا دیگه به کی اعتماد کنم  


ممنونم از تو که تنهام گذاشتی این چند روز

و من فهمیدم چقدر تنهام . خدایا بزرگیتو قربون .دیگه خسته نیستم من به دردا عادت کردم



تا حالا حس کردی برای هیچکس مهم نیستی ؟

هیچکس حوصله مو نداره 

هیچکس دلش نمیخواد منو ببینه با من قرار بذاره

هیچکس دوست نداره منو سورپرایز کنه 

 هیچکس بمن زنگ نمیزنه

هیچکس به من پیام نمیده

نه برای دوستام مهمم نه برای خانواده

خانوادم خرجمو میدن .غذا .پوشاک شهریه دانشگاه همه چی

اما اونا حتی یبار ازم نپرسیدن چرا همش تو اتاقتی و اهنگ غمگین گوش میدی اونا نمیبینن من تو رختخواب یواشکی گریه میکنم


هیچ دلخوشی ندارم

هیچی ندارم

من حتی زیبا نیستم که منو بخاطر زیباییم  بخوان . من حتی پول و ثروتی ندارم من حتی جایگاه خوبی ندارم

من هیچ چیز ندارم

کاش زودتر بمیرم خسته شدم از این دنیا


 

ندا جان رفتی و ما رو داغ دار کردی

با غم تو چه کنیم ندای عزیزم 

ندا کاش میشد لااقل خداحافظی میکردیم

کاش میشد یبار دیگه میومدی ببینمت

کاش میشد یه دل سیر نگات میکردم

باورم  نمیشه توهمونی هستی که چند روز قبل فوتت دیدم . همون که با لباسای رنگی رنگیو شاد اومد پیشم از دیدنش خوشحال شدم حالا کجایی این اشک ها بخاطر دلتنگیه توست ندا جان

دلم میخواد من دووم بیارم رو درد دوریش مرهم بذارم اما نمیشه راهی ندارم نمیتونم من طاقت بیارم .


 

 

امروز  روز است که از کنار ما رفته ای

ندای عزیزم مرگ تو برای من غیر قابل باوره

هنوز هم نمیتونم باور کنم که تو رو از دست دادم

دیگه اثری از وجود تو توی دنیای ما نیست

جسمت حالا زیر خاک داره میپوسه  و دیگه نفس نمیکشی

صدامو میشنوی اما حرفی باهام نمیزنی

ندا جان خاطراتمون داره دیوونم میکنه . تو برام یه رفیق واقعی بودی  . از تو هیچ بدی ای ندیدم حالا  هر وقت دلتنگت میشم عکساتو نگاه میکنم . وبلاگتو میخونم . http://nedazamani.persianblog.ir/

دیگه نمیتونم بهت زنگ بزنم . دیگه نمیتونم باهات قرار بذارم . دیگه

دیگه  قرارمون فقط یه جا . بهشت زهرا قطعه 23 ردیف 70 شماره 45 . من میام و تو بازم نمیای


دلخورم از این دنیا

از دنیایی که شادی را ازم گرفته

دنیایی که جوانی را برایم تلخ کرده

دنیایی که بارها مرگ را آرزویم کرده

دنیایی که سیرم کرده از زندگی

دنیایی که اشک هایم را دوست داشت

خسته . اندوهگین . بی کس . تنها . افسرده

این ها برای من شده عادت.

برای من شد زندگی .

دیگر به دردها فکر نمیکنم . چون زندگیم غرق درد ست


حال روحیم خرابه . حالم خیلی بده . نمیدونم قلبمه یا معدمه که وقتی انقدر ناراحتم لعنتی درد میگیره
تپش قلبم که خوب نمیشه . بغض دارم گریه ام نمیاد
این دفعه دیگه میدونم چرا حالم بده .
کلا کسی نبوده تو زندگیم که حالا به خاطر رفتنش غصه بخورم
کلا دپرسم .
باورم نمیشه خدا داره یکی یکی ازم میگیره . که آخرش بمونه یکی . فقط یکی . تنهای تنها

غصه تمومی نداره. تنهایی . من گاهی از تو فرار میکنم گاهی تو رو میخوام
میدونی چی میگم؟
حسم امشب حس اون سیاه پوش عزاداره که یه کسی از خودش رو از دست داده
جزءی از زندگیش نابود شده . اون این بالاست و اون یکی زیر یه خربار خاکه . اون حس رو دارم
بغض هر شب با هر شب فرق داره
هر چی بود. هرچی شد. انگار تموم شد. اون کوچه .اون خیابونا .  اون پیاده روی ها. اون .
تموم شد
تموم شدن رو دوس ندارم
خداحافظی رو دوس ندارم
تنهایی رو دوس ندارم
بی کسی رو دوس ندارم
یاد تو رو دوس ندارم
یاد همه رو دوس ندارم
یادگاری دوس ندارم
سکوت و فکر و خیال دوس ندارم
دوس ندارم دوس ندارم دوس ندارم
هیچکدومو دوس ندارم.

تنهاتر از دیروز
تنهاتر از هر روز
بی کس و بیتاب . طاقت هیچ چیز رو دیگه ندارم . تنها شدم چون قسمت من تنهایی بود .
اشک فایده نداره . بغض هم اثر نداره . ناله هم دردی نداره خستگی تمومی نداره .
خدایا . بیا . دستم . را . بگیر .
کسی دستم را بگیرد ! کسی اشکهایم را پاک کند .! کسی تنهایی مرا بفهمد . ! کسی کنار من بماند.!
تنهایم مثل آن مسجد بین راهی . هر کس هم می آید میشکند . هم دلم را هم نمازش را و میرود . !
حالا تنها شدم انگاری راحت شدم انگاری بی دردسر و بی دغدغه شد زندگیم . اما دلم خدایا چه گناهی کرده ؟. گرفته . بدجوری گرفته . گریه کرده . بغض کرده .


امروز گرچه زنده ام اما انگار نفس نمیکشم

دیگر روحی در بدن فرسوده من نیست

روح من آزرده گشته ؛ جان و تن من فرسوده شده و امروز تنهاترینم . دردمند ترینم . امروز راهی برای ادامه پیدا نمیکنم و امروز راهی برای پایان هم پیدا نمیکنم

این روزها چقدر غمگین و افسرده شده ام

چه حرفهایی میشنوم و حرفی نمیزنم

آن قدر صبر میکنم تا روزی از یادم برود

 

 


زندگی ام چه تلخ است .
آه ای خدا گرچه از این دنیای آلوده پر از رنجم پر از درد و غصه ام اما دلم میخواد با کسی باشم .
باکسی که مرا از ناپاکی ها دور کند . بین این همه کثافت بازی ها لاشخوری ها بامن صادقانه و عاشقانه بماند و سرکوفت نزند اشتباهاتم را پتکی نکند و بر سرم نکوبد
مانند خودم باشد من را حالا ارزیابی کند نه در گذشته
ای خدا چه جوری بگم اشتباهاتم داره روز به روز بیشتر میشه . من باید چکار کنم . این روزا دارم داغونتر میشم . کسی برایم نمانده . من هیچ دوستی ندارم . من آنقدر به دوستانم محبت کردم که آنها هوس خیانت به سرشان زد
خدایا من رو به مرگم من نه دوستی دارم نه آشنایی
من تنها به دانشگاه میروم تنها بر میگردم من کسی را ندارم گاهی با او به گردش بروم         من پاتوقی برای خودم ندارم من فقط یک وبلاگ دارم گاهی بنویسم گاهی از حرفهای خودم گریه ام بگیرد
دلم را بگو او چه گناهی کرده ؟ عاقبت قربانی کارهای بی منطق من میشود
دیگر هیچ عشقی در این قلب خانه نمیکند و هیچ کس عاشق این قلب نمیشود
خدایا برام عشق واقعیمو بفرست خدایا اگه سحرتو دوس داری اگه میخوای از این مرداب دربیام خدایا حاظرم به خاطرش هفته ها ماه ها سال ها منتظر بمونم خدایا من رو به تو کردم دیگه کسی برام نمونده .


من اینجا بس دلم تنگ است و هر سازی که می بینم بدآهنگ است
بیا ره توشه برداریم ، قدم در راه بی برگشت بگذاریم
بسان رهنوردانی که در افسانه ها گویند
گرفته کولبار زاد ره بر دوش
فشرده چوبدست خیزران در مشت
گهی پر گوی و گه خاموش
در آن مهگون فضای خلوت افشانگیشان راه می پویند
ما هم راه خود را می کنیم آغاز
سه ره پیداست
نوشته بر سر هر یک به سنگ اندر
حدیقی که ش نمی خوانی بر آن دیگر
نخستین : راه نوش و راحت و شادی
به ننگ آغشته ، اما رو به شهر و باغ و آبادی
دودیگر : راه نیمش ننگ ، نیمش نام
اگر سر بر کنی غوغا ، و گر دم در کشی آرام
سه دیگر : راه بی برگشت ، بی فرجام

بدبخت ترین خسته ترین بلاتکلیف.
خسته ترینم . خسته شدم از همه ، از همه آدما ، منظورمو که میفهمی؟
دلخوشی ندارم
امشب اندازه یه ماه که اشکی نریختم بغض دارم امشب اشک پشت چشمم جمع شده بغض تو گلوم جمع شده و راه نفسمو بند آورده
میگن من باید از همه چی محروم بشم میگه باید
وای خدایا دارم خفه میشم نمیتونم حرف بزنم دارم خودمو کنترل میکنم گریه نکنم
داره سنگ میشه داره مثل درد میشه
دردی که به جونم افتاده. دست من دست خودم رو نوازش میکنه چشم من همه چیزو خیس میبینه . چشم من پر از اشکه
دل من پر از درده . پر از غم پر از غصه . دیگه نمیگم درد من تنهاییه . درد من بی کسیه. درد من خفه خون گرفتنه
 خدایا کمکی کن دارم میمیرم .دارم دل میکنم از همه ، دارم دل میکنم از دنیا

روزهای سخت . روزهای سخت تر از روزهای دیگه
خودم میمونم و خودم. تنهای تنها
امروز 8/11/90 من به بدترین و دردناکترین وضع رها شدم

من چرا حرف میزنم باید خفه خون بگیرم
حقیقتش حرفام دیگه تکراری شده
حالم داره بهم میخوره

در وصل هم زعشق تو ای گل در آتشم
عاشق نمیشوی که ببینی چه میکشم

با عقل آب عشق به یک جو نمیرود
بیچاره من که ساخته از آب و آتشم

دیشب سرم به بالش ناز وصال و باز
صبحست و سیل اشک به خون شسته بالشم           شهریار


بدترین نوع افسردگی
فکرشم نمیکردم
فکرشو که میکنم گرفتار چی شدم دیوونه میشم
انگار دارم میمیرم
زندگی مرگبار من . روزها و شبها با تو سپری میکنم
تنهایی . لحظه های تلخ . بغض و گریه
نفسم دیگه در نمیاد گاهی احساس میکنم نفسم تو گلوم گیر کرده و دارم خفه میشم
ای خدا همش همون حرفای قدیمی
همش حرفای تکراری
دیگه از همه چی خسته شدم .


کمی عاشقانه بسرایم کافی ست؟

یا که از درد خودم بنالم؟

دردها خون را کشیدند بر تن سرد جسد

گور سرد من کجاست؟            من را زودتر به آنجا برسان

شب بر سر قبرم فریاد نکن     میترسم     اینجا فشار زیاد ست

روزگارم سرد و تاریک و سیاه    یک قدم مانده تا گور سرد من

چشم ها رابسته ام پای من لرزید بر قبر بی جسد

خاک ریختم مشتی بر روی تنم     تا صدای خراش روح را من بشنوم

اشک خون از دل به زخم تنم ریخته ام  

این قصه نبود. قصه به آخر نرسید.   من هنوز زنده ام


آخرین جستجو ها

coimoolessdeg samitiven liboxdeni servo delgedisbi £ ...Diary of my life... £ مدیریت نوین maibohmukea نمایندگی خانم های مسافر فروش عمده محصولات سلولزی بهداشتی